خاطره
شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۶ ب.ظ
خاطره ازتومدرسمون(امسال)
منو دوستام (سحر*فاطمه*وفاطمه*)وبقیه بچه هاکلاسمون ورزش داشتیم
اومدیم والیبال بازی کنیم
که دبیرزبانمون گفت من میخوام ازبپه های کلاسم امتحان بگیرم شمابرین کلاس
واااااااااااااااااااااااااااااااااای اونروز په روزی بود خخخخخخ مارفتیم کلاس خیلی اعصابامون ریخته بود بهم ماهم شروع کردیم نامه نوشتن به دبیر زبانمون که خواهشا این معلم روعوض کنید ایشون وقت ورزش مارو میگیره ازاین چیز هاااا بعد که امتحانشون تموم شد
گفت برین بازیتون کنین تموم شد
ببین ماروچه شانسی داریم...دباره گفتن برین کلاس نهم ها امتحان دارن خخخخخ
امامانرفتیم بازیمون کردیم خداااایش حال کردیم اون روز خخخخ
بگزریم بخی اصن
راستی اینم بگم که بیشتر ازهمه دوستم سحر جون رودوست دااارم..
.
.
.
ویه دوست دیگه هم دارم که امثال بامانیس حیف اون دیگه خعلی پایه ای هسته
اونم مهسا.
منو دوستام (سحر*فاطمه*وفاطمه*)وبقیه بچه هاکلاسمون ورزش داشتیم
اومدیم والیبال بازی کنیم
که دبیرزبانمون گفت من میخوام ازبپه های کلاسم امتحان بگیرم شمابرین کلاس
واااااااااااااااااااااااااااااااااای اونروز په روزی بود خخخخخخ مارفتیم کلاس خیلی اعصابامون ریخته بود بهم ماهم شروع کردیم نامه نوشتن به دبیر زبانمون که خواهشا این معلم روعوض کنید ایشون وقت ورزش مارو میگیره ازاین چیز هاااا بعد که امتحانشون تموم شد
گفت برین بازیتون کنین تموم شد
ببین ماروچه شانسی داریم...دباره گفتن برین کلاس نهم ها امتحان دارن خخخخخ
امامانرفتیم بازیمون کردیم خداااایش حال کردیم اون روز خخخخ
بگزریم بخی اصن
راستی اینم بگم که بیشتر ازهمه دوستم سحر جون رودوست دااارم..
.
.
.
ویه دوست دیگه هم دارم که امثال بامانیس حیف اون دیگه خعلی پایه ای هسته
اونم مهسا.
۹۴/۱۲/۰۱
بازم شیرین میشن
قدرشونو بدون...